در این نشست که به تاریخ سهشنبه ۱۳۹۳/۲/۹ در خانه اندیشمندان علوم انسانی با حضور اساتید محترم آقایان دکتر محسن جوادی، دکتر محمد هادی مفتح، دکتر حسین هوشنگی و دکتر مهدی اخوان به برگزار گردید.
قسمت دوم - دکتر محمد هادی مفتح
دکتر محمدهادی مفتح در ابتدای سخنرانی خود به خیرات پرداخت و اشاره کرد: اخلاق را معمولاً بهعنوان ملکات نفسانی که بر فرد انجام دادن اموری را تسهیل میکند، تعریف میکنند. گاهی اوقات ملکات نفسانی است که انجام خیرات را تسهیل و روان میکند و گاهی اخلاق نیک ملکات نفسانی را تسهیل میکند. گاهی اوقات ملکات نفسانی است که انجام خیرات را تسهیل و روان میکندبرای انسان انجام شرور بهعنوان رذایل اخلاقی است؛ یعنی هم رذایل و هم فضایل بهعنوان اخلاق بد و اخلاق نیک را در نظر دارد. در امور اجتماعی در آنجایی که تعامل است و آنجایی که انسان با دیگری برخورد دارد، اخلاق اجتماعی به این معنا است که بهعنوان ملکات نفسانی، تعامل و رفتار با دیگران را برای انسان هموار میکند. این امر همانطور که دکتر جوادی هم فرمودند عرصههای مختلفی میتواند داشته باشد. اخلاق سیاسی به یک معنا زیرمجموعهی آن قرار میگیرد. در آنجایی که تعامل حاکم با رعایا وجود دارد، تعامل شهروندان با حاکم وجود دارد که اخلاق سیاسی و حکومتی و اخلاق اجتماعی و … میتواند به یک معنا با هم اشتراکاتی داشته باشند.
یکی از نکاتی که خیلی تأثیرگذار است و بهعنوان مهمترین نکته در اخلاق اجتماعی قابل بیان است، بحث حریم خصوصی شهروندان است. حریم خصوصی معنای وسیعی دارد و بسیاری از موارد را میشود تحت حریم خصوصی و رعایت حریم خصوصی بهعنوان یک امر لازم از طرف شهروندان و از طرف حکومت روی آن بحث کرد و در نظر گرفت. در واقع یک امری است که مبانی دینی هم دارد، زمانی که به آموزههای اسلامی مراجعه میکنیم در آیات و روایت، رعایت حریم شخصی شهروندان از نکات مهمی است که بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. اجمالاً به پارهای از مواردی که در بحث حریم خصوصی در قرآن و در روایات به آن اشاره شده است، میپردازم. اگر دقت کرده باشید یافتههای دانشمندان جدید را اگر انسان با بیطرفی نگاه کند (البته من نیز خود خیلی با این موافق نیستم که عدهای همهی موارد را سعی میکنند در قرآن و روایات پیدا کنند، شاید این هم یک افراطی باشد از سمت آن فرد که بنده نیز با آن موافق نباشم، اما باید این کار را انجام داد و بسیاری از اوقات به جواب خواهیم رسید) قرآن کریم در سورهی نور آیه ۲۷ میفرماید که به خانهی هیچ فردی وارد نشوید تا زمانی که اجازه بگیرید. آن دیگری اطلاقی در آیه دارد، این دیگری مسلمان یا غیرمسلمان باشد، یک شهروندی که در کنار شما زندگی میکند شما بدون اجازه به خانهی او وارد نشوید. حالت اول، اگر در خانه بود اجازه میگیرید و با درود بر او وارد میشوید. ممکن است خانه خالی باشد و ساکنی نداشته باشد،تجسس نکنید، غیبت یکدیگر را نکنید، همهی اینها از مظاهر حریم خصوصی افراد است و شما حق ندارید حرمت افراد را بشکنید. اگر خانه ساکنی ندارد وارد آن نشوید تا به شما اجازه دهند، این حالت دوم است که خانه صاحب دارد، اما ساکن ندارد. حالت سوم این است که خانه صاحب دارد، اجازه میگیرید و به شما اجازه نمیدهد. اگر صاحبخانه گفت بازگردید حق ورود به خانه را ندارید، این نسبت به صاحبخانه اطلاق دارد؟ نسبت به مخاطب آیه دارد؟ خطاب به شهروندان است یا خطاب به حکام است یا مسئولین است؟ هیچکس حق ندارد بدون اجازه وارد خانهی فردی شود، حتی اگر صاحبخانه گفت اجازه نداری باید بازگردد.
آیهی دیگری در مورد خانه وجود دارد که اگر افرادی در پارک که هیچ دیواری نیز ندارد با هم جمع شدند و صحبت میکنند، آیا بدون اجازه میتوانم داخل شوم و حرف آنها را استماع کنم؟ این آیه، این مسئله را نیز نفی میکند. یک آیه دیگر میگوید از بسیاری از گناهان بپرهیزید (سورهی حجرات آیه ۱۲). آیهی دیگر، تجسس نکنید، غیبت یکدیگر را نکنید، همهی اینها از مظاهر حریم خصوصی افراد است و شما حق ندارید حرمت افراد را بشکنید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید ذکر کردن، یاد کردن، سخنی را از برادر به زبان آوردن که او دوست ندارد یا گمان بد و یا تجسس… مصداق آشکاری از نقض حریم خصوصی است. سورهی نور آیه ۱۱ میفرماید کسانی علاقهمند هستند که زشتکاری شیوع پیدا کند. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند که هرکس دربارهی مؤمنی آنچه به چشم خود دیده به گوش خود را شنیده است بیان کند (مصداق کسی میشود که خدا میفرماید کسانی هستند که میخواهند زشتکاری را در بین دیگران رواج دهند)، عذاب دردناکی در انتظارشان است.
سورهی نور آیه ۴ میفرماید کسانی که به زنان پاکدامن نسبت ناروای جنسی میدهند حتی بهعنوان شوخی و سپس نمیتوانند ۴ شاهد اقامه کنند که واقعاً این نسبت ناروا اتفاق افتاده است -معمولاً قرآن خیلی عصبانی است-، میگوید ۸۰ ضربه شلاق بزنید، هیچگاه اینها را بهعنوان شاهد در هیچ دادگاهی نپذیرید، این افراد فاسق هستند. میزان عصبانیت خداوند را از چنین اخلاقی که در جامعه رواج پیدا کرده باشد، میبینیم. این یکی از رذائل اخلاق اجتماعی است که افراد به شوخی و جدی به یکدیگر چنین نسبت ناروایی را بدهند.
دکتر محمدهادی مفتح در ادامه به حریم خصوصی و خیرات پرداخت و با اشاره به مستندات اظهار کرد: از مواردی که نهی شده است، نمونهی دیگری وجود دارد. رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله) میگوید: ای کسانی که به زبان اسلام آوردید اما اسلام به قلب شما نفوذ پیدا نکرده است (اسلام شما زبانی و ظاهری است و قلباً مسلمان نیستید)، مسلمانان را تمسخر نکنید، دنبال امور پوشیدهی آنها نگردید. هرکسی مسائل و اموری دارد که نمیخواهد فاش شود، این جزئی از حریم خصوصی او است. پیامبر میفرماید کسی که امور پنهانی افراد را فاش کند خدا امور پنهانی او را فاش خواهد کرد. این غیرت خدا را نسبت به شهروندان میرساند. کسی که خدا امور پنهانی او را آشکار کند، آبروی او را میبرد. سرک کشیدن در زندگی مردم یکی از رذائل اخلاقی است. امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) فرمودند نزدیکترین چیزی که فرد را به کفر میکشاند، چیست؟ اینکه با فردی برادری کند و خود را به او نزدیک کند و آن فرد به او اعتماد کند و دریچهی قلب خود را به روی او باز کند و صحبتهای خصوصی خود را برای او باز کند، درحالیکه او از اعتمادش سوءاستفاده کند و حرف خصوصی او را نگه دارد تا روزی آن را بر علیه او به کار ببرد. این یکی از رذایل اخلاقی است.
موارد دیگر باز به حریم خصوصی افراد بازمیگردد. کسی که بدون اجازهی دیگری نوشتهی او را بخواند، ایمیل او را چک کند و مواردی را که مربوط به اوست و تصور میکند نباید دیگری ببیند، به قول پیامبر مانند آن است که دارد به آتش نگاه میکند. یا در مورد نگاه کردن به خانهی دیگری، امام باقر (علیه السلام) میفرماید: کسی که در منزل دیگری نگاه میکند، در آن لحظه برای صاحبخانه مباح است که چشمان آن شخص را کور کند. اگر کسی بدون اجازه وارد خانهی فردی شود در آن لحظه صاحبخانه حق دارد او را بکشد؛ یعنی خون آن فرد مباح است. این موارد برخی از موضوعاتی بود که در آیات و روایات نسبت به حریم خصوصی و رعایت حریم خصوصی نسبت به شهروندان بهعنوان یک فضیلت اخلاقی و هتک حریم خصوصی و نقض حریم خصوصی بهعنوان یک رذیلهی اخلاق اجتماعی بیان شده است و البته این نسبت به اینکه مخاطب آن کیست، بنا بر آن روشی که آیات و روایات دارند و استنباطی که به آن اطلاق دارد.
دکتر محمدهادی مفتح در ادامه به سخن دکتر جوادی اشاره کرد و گفت: دکتر جوادی اشاره کردند به اینکه آیا غایت در وظیفه مؤثر است یا خیر؟ البته میدانید این بحث محل اختلاف است و گاهی غایت تعیینکنندهی وظیفه است که هدف وظیفه را تعیین میکند. گاهی خیر، وظیفه از ناحیهی دیگری تعیین شده است، حال به هر کجا قصد دارد برسد و نتیجه هر چه میخواهد باشد -اگر جملهی معروف امام را گفتیم که ما مأمور به وظیفهایم نه به نتیجه، در اینچنین موارد است-. ...اینجا دیگر نمیتوان گفت ما کاری به نتیجه نداریم، بلکه خود نتیجه وظیفه را تعیین کرده است!گاهی از موارد خودِ نتیجه وظیفهساز است، اینجا دیگر نمیتوان گفت ما کاری به نتیجه نداریم، بلکه خود نتیجه وظیفه را تعیین کرده است. اما گاهی از اوقات هست که وظیفه از ناحیهی دیگری تعیین شده است، حال نتیجهبخش است یا خیر، باز هم محل بحث است که آیا نتیجه اینجا کاملاً بیتأثیر یا میتواند در وظیفه مؤثر باشد؟
در بحث عدالت که یکی از مبانی اخلاق اجتماعی است، مطلب درستی نیز فرمودند که میتواند در مباحث اجتماعی و خصوصاً مباحث سیاسی مورد عنایت قرار بگیرد. عدالت اگر با امنیت تعارض و تضاد پیدا کرد یا با حفظ حکومت -بهتر است بپذیرید حفظ حکومت واجب است، البته حفظ حکومت اسلامی خود محل نزاع و بحث است-، جایی که عدالت با امنیت، با جلوگیری از هرجومرج با حکومت با یکدیگر تعارض داشته باشند، کدام ارجح و کدام مرجوح است؟ آیا عدالت میتواند بهواسطهی امنیت کنار گذاشته شود؟ آیا چیزی فراتر از عدالت یا خیر است؟ اینها از اموری هستند که قابل بحث است. آیا میشود عدالت را زیر پا گذاشت یا به دلیل مصلحت بالاتری ظلم کرد؟ عدالت حسنی است که هیچگاه حسن آن را از دست نمیدهد. مرحوم علامه طباطبایی نیز اصل استخدام را بهعنوان یک توصیهی اخلاقی انتخاب نمیکند، بلکه یک امر واقعی است که در دنیا تحقق دارد و انسانها عملی که انجام میدهند به انگیزهی در خدمت گرفتن دیگران برای رسیدن به اهداف خودشان است. آیا این امر با تغییر فراتر رفتن (تغییری را فراتر از آن حالت عادی کردن) نتیجهبخش میتواند باشد؟ بالاخره تأثیرگذار است.
آقای مطهری بیان میکنند هنگامی که مادر برای فرزند خود فداکاری میکند آیا این یک عمل اخلاقی است؟ آیا معیار یک عمل اخلاقی را دارد یا خیر؟ مادر اگر این فداکاری را برای فرزند همسایه انجام داد، آن یک عمل اخلاقی میشود. بههرترتیب این مادر هنگامی که برای فرزندش فداکاری میکند به خود سودی میرساند، اگر مادر این فداکاری را برای فرزند دیگری میکرد، میتوانست اخلاقی باشد، یا آنکه خیر، فداکاری مادر برای فرزند خود را نیز یک عمل اخلاقی محسوب کنیم. این موارد مباحثی در معیار عمل اخلاقی است، آیا عملی که انگیزهی آن به خدمت گرفتن دیگران است میتواند عمل اخلاقی باشد یا خیر؟ الزاماً عمل غیراخلاقی است و اخلاقی آن است که انگیزهی استخدام در آن نباشد. این موارد از بحثهایی است که جای برای صحبت بسیار دارد.
قسمت سوم - دکتر حسین هوشنگی
دکتر حسین هوشنگی سومین سخنران این نشست بود که بحث خود را اینگونه آغاز کرد: بحثی که دکتر جوادی مطرح کردند از عنوان مشخص است که نمیتواند یک بحث چالشی قلمداد شود، مانند بحث اسلامیت فلسفهی اسلامی که انظار و دیدگاههای گوناگون و معارضی در باب آن است و ممکن است تکمله و تطمیعی از آن داشته باشیم. البته مسئلهی مهم مفهوم اول از اخلاق اجتماعی در اینجا مدنظر است و دیسیپلین دوم در سنت مسیحی در یک مفهوم خاصی تحقق پیدا کرد.اخلاق در اجتماع کمرنگ شده است و همهی ما نیاز داریم برای یک زندگی سالم و توأم با امنیت بهسوی هرچه اخلاقیتر کردن آن برویم؛ البته در اینجا باید ابعاد اجتماعی اخلاق و آن ظرفیتهایی که اخلاق دارد در بعد جامعه باید و نبایدها و الگوهای رفتاری را تحقق ببخشد آنها بحث شود و خصوصاً آن چالشها که آقای دکتر اشاره کردند به نظر میآید در جامعهی امروز ما نیازی است که همه احساس میکنیم. اخلاق در اجتماع کمرنگ شده است و همهی ما نیاز داریم برای یک زندگی سالم و توأم با امنیت بهسوی هرچه اخلاقیتر کردن آن برویم؛ یعنی استفاده از آن پتانسیلهایی که در اخلاق است و بهعنوان هنجارهای اجتماعی هم نقش بازی کند. به نظر من چون مسئله این است، میشود در قالب بحث نسبت اخلاق بهعنوان یک نظام هنجاری که باید و نبایدهایی را تعیین میکند با چیزی که بهعنوان هنجار اجتماعی میشناسیم، نسبت این موارد را بسنجیم. من مختصری در مورد این صحبت خواهم کرد. اما قبل از آن در بحث چالشها ناظر به صحبت دکتر چند نکتهای را باید عرض کنم.
در بحث استخدام که از جانب علامه طباطبایی مطرح شد، قصد داشتم عرض کنم ایشان در تحلیلی که از عدالت نیز دارند تقریباً به همان مفهوم بازمیگردد و آنگونه که من نیز به یاد دارم ایشان میگویند هرکسی به دنبال نفع خود است. انسان به این پیمیبرد که برای به دست آوردن نفع خود به دلیل تعارض لذت و خواسته ناگزیر و لاجرم باید نفع غیر و برخی خواستههای غیر را نیز لحاظ کند و عدالت در چنین بستری تحقق پیدا میکند؛در نظامی خیر جامعه تحقق پیدا میکند تا من به خیر فردی خود برسم یعنی در نظامی خیر جامعه تحقق پیدا میکند تا من به خیر فردی خود برسم. این مورد را به این دلیل عرض میکنم که ما کلاً در باب آن مبانی که خصوصاً به لحاظ امتحان تاریخی و تست تاریخی که دادند، میبینیم شیب آنها به آنسو برده است که به لحاظ تاریخی و اجتماعی مفاسدی و شرور اخلاقی از آنها برآمده که باید نسبت به آن حساس باشیم؛ یعنی آن کسانی که روشنگران جامعه هستند این وظیفه را دارند که نسبت به اینها حساس باشند، فارغ از آنکه آن مبنا رءالیسم باشد یا نسبیگرایی باشد یا هر مبنای معرفتشناختی و نسبتشناختی استخدام تحلیل از عدالت و هر مورد دیگری که عملاً یک مبنایی است که سرریز اجتماعی دارد. اگر دیدیم این به لحاظ تاریخی مشکلساز است و از لحاظ اخلاقی به شرور اخلاقی میانجامد یا انجامیده است، باید مراقبت کرد و این موارد را تحلیل یا نقد کرد و یا معنای درست آنها را نشان داد. این امر را به لحاظ تاریخی، باید عینیتر به مسائل نگاه کنیم. نباید در ساحت نظر و انتظار پیش برویم؛ بهعنوان مثال یک چالش دیگری که به نظر میرسد در سنت ما و سنت دینی باعث شده است که اخلاق از صحنهی اجتماع رخت بربندد، نه خودآگاهانه بلکه ناخواسته، دید عرفانی به اخلاق است و آن جریان اشرافی که اخلاق را فردی میکند و کاملاً در حوزهی فردی میبرد و برای آنکه شما در درون خود ارتقا پیدا کنید و به فنا بالله و بقا بالله برسید که در جای خود کاملاً ارزشمند است، اما هنگامی که عمومیت و تعمیم پیدا میکند مشکلاتی را ایجاد میکند.
دکتر حسین هوشنگی در ادامه متذکر شد: در بحثی که عرض کردم، اخلاق را بهعنوان یک نظام ارزشی ببینیم و آن چیزهایی که در جامعه بهعنوان هنجارهای اجتماعی در حوزهی اقتصاد و سیاست و فرهنگ مبنای عمل قرار دادیم چه نسبتی با هم دارند. به اخلاق بهعنوان یک نظام ارزشی نگاه کنیم، همانطور که ارزشهای اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و دینی داریم، این موارد چه نسبتی میتوانند با هم داشته باشند؟ ارزش اساساً در بحث ارزششناسی در جایی مطرح میشود که ما دنبال ملاک رجحانی هستیم؛ یعنی با چند گزینه مواجه هستیم و یکی را میخواهیم انتخاب کنیم و آن موردی را که رجحان یا ترجیح میدهیم یعنی یک ارزش ارجمندی از آن تشخیص دادیم که آن را دون موارد دیگر انتخاب کردهایم.
ملاک ترجیح و ارزش، تقسیمبندیهای مختلفی دارد، میتواند دینی باشد؛ فرضاً من این فعل را انجام میدهم چون حلال است، چون مستحب است یا انجام نمیدهم چون حرام است. در علم میگوییم چون انصاف علمی آن را اقتضا میکند یا لازمهی تخصص است که این کار را انجام دهید. تخصصگرایی در زیباشناسی و غیره ارزش است، در سیاست میگویند مشارکتجویی یک ارزش است، این موارد چه نسبتی با هم دارند؟ ارزشهای اخلاقی را اگر بخواهیم تعریف کنیم، آن نظام ارزشی است که فرد را به انتخاب و اختیار یک فعلی وامیدارد بدون آنکه او را به حد اضطرار و الزام و اجبار برساند، برخلاف ارزشهای حقوقی که در آن یک نوع الزام، اجبار وجود دارد، آن فعل هم یک فعلی است که عقلا آن را مدح میکنند.
آن نظام ارزشی است که فرد را به انتخاب و اختیار یک فعلی وامیدارد بدون آنکه او را به حد اضطرار و الزام و اجبار برساند
نظام اخلاقی را به ۲ صورت میشود دید، یکی اخلاق آرمانی و ایدئال یا تعبیری که در دین است و پیامبر فرمودند مکارم اخلاق که قلهها و اوج اخلاق منظور است، مانند ازخودگذشتگی و ایثار. یک تلقی دیگری از اخلاق وجود دارد به نام اخلاق متعارف و عامه که افراد عادی نیز در زندگی خود رعایت میکنند؛ فرضاً حسن خلق دارند و خوش برخورد هستند. این تقسیم را شاید بتوان اینگونه دید و بگوییم ارزشهای اخلاقی و اصلی و اساسی و مادر که آن ارزشهایی غایی و نهایی هستند و یک ارزشهایی ثانوی و درجه دوم که خادم آنها هستند. آن مکارم را ارزشهای اولیه و اصلی بگوییم و ارزشهای اجتماعی را تعریف میکنیم تا نسبت آنها را تعریف کنیم و آن هنجارها و ملاکهایی هستند که حیثیت عمومی دارند. در واقع ملاکها و ترجیحی که برخاسته از نیازهای اجتماعی هستند یا ناظر به اهداف اجتماعی هستند و هر اجتماعی که تشکیل میشود، میخواهد نظام و سامان و امنیتی داشته باشد. آن ارزشهایی که ناظر به این اهداف است و برخاسته از نیازهایی است که بهواسطهی آن نیازها ما اجتماع را تشکیل دادهایم. میخواهیم بدانیم که اخلاق بهعنوان یک نظام ارزشی با تعریفی که عرض شد با ارزشهای اجتماعی چه نسبتی میتواند داشته باشد؟
دکتر حسین هوشنگی در ادامه بیان داشت: به نظر میرسد که ارزشهای اخلاقی (آن قسمت اول که ارزشهای اولیه بودند) اموری هستند که دخیل در تعریف سعادت و خیری هستند که هر اجتماعی باید برای خود در نظر بگیرد؛ یعنی این خیر و سعادتی است که جامعه میخواهد دنبال آن رود از این جهات در جامعه میتواند مؤثر باشد، چنانکه در اخلاق ارسطو و افلاطون و فارابی هم اخلاق به این صورت در بحث سیاست دخیل است. اما آن احکام ثانوی و اخلاق عمومی چه تأثیری و چه ارتباطی با اخلاق اجتماعی دارد؟ به نظر میرسد در برخی موارد همپوشانی دارد؛ یعنی فرض کنید یکی از ارزشهای اجتماعی و فرهنگی، برابریطلبی باشد که یک معنایی از عدالت است و این مورد به لحاظ اخلاقی یک ارزش است و یا میتواند پشتوانهی آن ارزشها و هنجارهای اجتماعی باشد. پاکیزگی و رعایت قوانین و غیره ارزشها و هنجارهای اجتماعی است، اما لزوماً اخلاقی نیست. اما چرا من باید خود را مکلف و ملزم بدانم که قوانین ترافیک را رعایت کنم؟ بهعنوان یک هنجار اجتماعی اخلاق میتواند پشتوانه این باشد که من به لحاظ اخلاقی ملزم باشم که خود را مقید و متعهد به آن بدانم.
نکتهی دیگر این است که ارزشهای اخلاقی میتواند بهعنوان یک معیار و ضابطهای برای نقد نهادهای اجتماعی قرار بگیرد؛ بهعنوان مثالهمین بحث عدالت، همین بحث لزوم اینکه ما برای همه همان حقی را قایل باشیم که برای خودمان قایلیم که اصل اساسی اخلاق است و به آن قاعدهی طلایی و زرین میگویند. همین بحث عدالت، همین بحث لزوم اینکه ما برای همه همان حقی را قائل باشیم که برای خودمان قائلیم که اصل اساسی اخلاق است و به آن قاعدهی طلایی و زرین میگویند. در واقع با این مبنا میتوان نهاد اجتماعی را که ممکن است نهاد تعلیم و تربیت، حقوق سیاست و اقتصاد، علم، هنر و فن است را نظارت و نقد کرد و رو به صلاح برد. در رابطه با رویکردهایی که در رابطه با اخلاق است، آنجایی که رویکرد پیامدگرایی و نتیجهگرایی است، اخلاق با ارزشهای اجتماعی منطبق میشود و در انجام خیلی فاصلهای نمیبینیم؛ چون اخلاق برای غایتی و خیرات و اموری امنیتی، لذتی، مصلحت اکثریتی، منفعت عمومی و… در نظر گرفته میشود و اخلاق با هنجارهای اجتماعی همپوشانی دارد.
اما در بحث فضیلتگرایی که دکتر مفتح هم فرمودند که ما اخلاق را در قالب فضایل و رذایل تعریف کنیم. اینجا به نظر میآید که ممکن است که یک مقداری قابلیت و ظرفیتی برای فاصله گرفتن اخلاق از جامعه پیدا شود، به این صورت که ما فضایل را فردی تعریف کنیم یا فضایل فردی را فضیلت اصلی بدانیم. چنانکه به نظر من از ابنسینا این جریان شروع شد -آنجایی که حکمت عملی را تقسیم سهگانه کردند- و آن حالت بههمپیوستهای که دکتر جوادی اشاره کردند که در افلاطون ارسطو و فارابی وجود داشت که کسی به سعادت میرسد که در مدینهی فاضله زندگی کند؛ یعنی انسان به اوج اخلاق نیز به یک مدینهی فاضله میرسد. به نظر میآید از آنجا یک تفکیکی شروع شد که گفتند ما یک سیاست مدنی داریم که تدبیر مدینه است. یک منزلی داریم که منزل تدبیر است و یک نفس فردی داریم که اخلاق به آن میپردازد. اخلاق تدبیر نفس فردی شد، این مورد شاید اخلاق ما را سوق داد و سمتوسوی فاصله گرفتن آن را از سیاست و اجتماع فراهم کرد و تصوف و عرفان و فلسفههای اشراقی نیز به آن دامن زدند که تا حدی به آن اشاره شد. فضیلتهای فردی هم به نوعی در بستر اجتماع به فعلیت میرسند علاوه بر آنکه فضایلی مانند صداقت و شفق و … اساساً ماهیت اجتماعی دارند.
قسمت چهارم - دکتر مهدی اخوان
دکتر مهدی اخوان آخرین سخنران این نشست بود و در شروع صحبتهای خود با مثالی در مورد یارانهها گفت: پیش از اینکه وارد نکاتی که به نظرم رسید، شوم و صحبت کنم در ۲ هفتهی اخیر مسئلهی انصراف یارانهها و بحث ثبتنام آن دغدغهی فلسفهی اخلاقی از جهت اخلاقپژوهی را در نظرم فعال کرد. من در بحثهای تخصصی آن اصلاً تخصصی ندارم و نمیتوانم اشاره کنم که این کار درست بوده یا نبوده است، فقط احساس میکنم بحث در باب اخلاق اجتماعی باید در مورد آنچه که اتفاقات در جامعهی ما رخ میدهد و گاهی احساس میشود که یک حرکت اقتصادی میتواند یک آزمون اخلاقی مرهون جامعهی ما باشد باید مورد توجه ما نیز قرار بگیرد و خود را نقد اخلاقی کنیم. این فضایی که دربارهی بحث انصراف یارانهها بود تصور میکردم که ما هم به لحاظ فلسفی شاید ناشفافیتهای مفهومی داریم و نیازمند به فلسفه و اخلاق هستیم.
بحث بومی کردن علوم انسانی در اینجا فعال میشود که وقتی به مردم گفته میشود آنهایی که نیازمند نیستند ثبتنام نکنند.تعریف دقیقی از نیازمندی در اینجا وجود ندارد. غیر از آنکه اگر بپذیریم که انصراف از یارانهها برای بخشی از مردم الزام اخلاقی داشته است قبل از اینکه الزام اقتصادی داشته باشد وقتی من به اطرافیان نگاه میکنم که به لحاظ مالی خیلی نیاز ندارند و ثبتنام کردند به دلیل آن است که تعریف دقیقی از نیازمندی در اینجا وجود ندارد. غیر از آنکه اگر بپذیریم که انصراف از یارانهها برای بخشی از مردم الزام اخلاقی داشته است قبل از اینکه الزام اقتصادی داشته باشد. من ۲ رذیلت اخلاقی را در اخلاق اجتماعی خودمان احساس کردم که برخی از افراد در خود دارند و این آزمونی برای این مسئله بود. یکی آنکه ظاهراً برخی از افراد جامعهی ما حاضر نیستند منافع شخصی خود را فدای منافع جمعی کنند. با فرض آنکه بپذیریم دولت اعلام میکند که اگر این کار را انجام دهید منافع اکثریت و منافع ملی را در نظر گرفتهاید. مسئلهی بعدی این است که برخی از ما دچار یک فریبکاری فعالیم، نمیتوانیم اطلاعات درست را بگوییم، البته گاهی اوقات این را گرد میکنیم به ادبیات گذشته که سعدی فرمودند هر راست نباید گفت. این مسئله من را متوجه کرد که ما بهعنوان متخصصان فلسفهی اخلاق در حوزهی ایران، بحث از فلسفهی اخلاق داریم و باید ارتباطی به مباحث اخلاق اجتماعی خود دهیم.
دکتر جوادی فرمودند بحث اخلاق اجتماعی ادبیات کمی دارد و آن نیز در کانتکس الهیات مسیحی متولد شده است؛ بههرترتیب ما بهعنوان اخلاقپژوه در مورد مسائل اجتماعی آیا یک تئوری اخلاق اجتماعی داریم که وقتی چنین مواردی پیش میآید بتوانیم آن را تحلیل کنیم؟ حال این مثال یارانهها را بسیاری باید از لحاظ اجتماعی روانشناختی و … تحلیل کنند، اما ما اخلاقپژوهان از منظر اخلاق اجتماعی چه کمکی میتوانیم به تحلیل وضعیت اخلاق اجتماعی خود کنیم؟ تصور میکنم بحث دکتر جوادی مقداری نیاز به تحلیل مفهومی دارد باآنکه فرمودند ادبیات خیلی بحثی ندارد. ما در فلسفهی اجتماعی بحث تفکیک جماعت از جامعه و از مدینه را ظاهراً پذیرفتهایم که ما یک community داریم، برخی از مترجمین باهمستان ترجمه میکنند؛ مثلاً در زندان جماعتی با هم هستند، اما هیچکدام نمیخواهند با هم باشند، این community است و نه society؛ چون society مجموعه افرادی است که با ساختاری با یکدیگر پیوند خوردهاند و اگر ساختار قانون باشد تبدیل به یک جامعهی مدنی میشود.در زندان جماعتی با هم هستند، اما هیچکدام نمیخواهند با هم باشند، این community است و نه society؛ چون society مجموعه افرادی است که با ساختاری با یکدیگر پیوند خوردهاند و اگر ساختار قانون باشد تبدیل به یک جامعهی مدنی میشود
بسیاری از تفکیکهایی که در بحث ایشان مطرح شد به دلیل آن بود که تعریفی از اخلاق ندادهاند؛ مثلاً میتوانستند بگویند مراد من از اخلاق فرضاً رفتار غیرخودخواهانه و درعینحال خودخواهانهی ملتزم به حقوق طبیعی مطلقگرایانه درعینحال نسبیگرایانه مشخص میشد که اخلاق اجتماعی در پی چه هستند.
دکتر مهدی اخوان در ادامه گفت: غیر از آنکه در مورد اطلاعیهای که از این نشست داشتم تصور میکنم شاید بهتر بود برای اخلاق اجتماعی مفروضات و مبانی میگذاشتند؛ چون بحثهای که من داشتم بیشتر مفروضات بحث اخلاق اجتماعی بود که چندتایی ذکر کردم و موانعی که اخلاق اجتماعی در بین ما دارد. اگر خطی که جماعت و جامعه و مدینه را بپذیریم، سؤالاتی که در مورد اخلاق اجتماعی مطرح میشود این است که اخلاق ماقبل اجتماعی چه فرقی با اخلاق اجتماعی دارد؟ مرز قانون و اخلاق در چیست؟ یعنی الزامات قانونی در فضای که من میخواهم اخلاقیات اجتماعی را رعایت کنم با الزامات اخلاقی چه تفاوت آبجکتیوی دارد؟
بحث بعد در مورد دیگری است، مرز خود و دیگری است و شما گفتید یکی از مبانی اخلاق اجتماعی از خود بهدرآمدن است و سپس به نظریات در مورد اینرسلف اشاره کردید. بنده سؤالی داشتم که آیا این خودگرایی به این صورت تصویر شود که ما یک خود عمیقتری داریم و خود عمیقتر ما دیگری را لحاظ میکند؟ یک مقداری تطهیر خودگرایی نیست یا به نوعی معیار دلبخواهی تعیین کردن برای اخلاقیات نیست که من هر کاری که میکنم، بگویم که دیگری را در نظر گرفتهام منتها ناظر به خودِ درونیام نه خود سطحی من است. این تفکیک ابطالپذیر است که ما بتوانیم در مورد آن رد و اثباتی کنیم. هرکسی میتواند بگوید من خودگرا هستم یا دگرگرا! به لحاظ واقعی برخی از افراد جز واقعیت جامعه ما هستند و در این جامعهی بشری هنجارستیز هستند و به نرمهای هنجاری التزامی ندارند. ما با چه مکانیزمی میتوانیم برای این موارد جایگاه معناداری تعیین کنیم؟
بحث بعدی که شاید با تفکیک جامعه و مدینه و … ارتباط داشته باشد به این معناست که مرز آداب و رسوم و قانون و اخلاق در بحث اخلاق اجتماعی چیست؟ بحثی که شما داشتید احساس کردم، میخواهید بگویید اخلاق علیالاصول اجتماعی است. این اجتماعی که ما آوردیم یک قید اصولی است و قید اعتراضی نیست. از قدیمالایام بحث اخلاق اجتماعی را داشتیم. حال در جامعه اگر اصول را رعایت میکنند یا قانون و اخلاق را قصد دارند رعایت کنند، تفکیک این موارد در اخلاق اجتماعی به لحاظ مفهومی چیست؟ بحث مدارا و حق و ناحق بودن که از آن کتاب نقد شد، موضوعی که شما نقد کردید و فرمودید یکی از موانع اخلاق اجتماعی و رئالیسزم مطلق است و این را برخی میگویند که نسبیگرایی مخالف نیست و موافق اخلاق اجتماعی است، میخواهم بدانم مفروض و تأکید شما از مدارا چیست؟برنارد ویلیامز مقالهای دارد با این مضمون که آیا مدارا یک مفهوم ممتنع هست یا خیر؟ به این معنا که من از طرفی امری را در جامعه ناحق بدانم برنارد ویلیامز مقالهای دارد با این مضمون که آیا مدارا یک مفهوم ممتنع هست یا خیر؟ به این معنا که من از طرفی امری را در جامعه ناحق بدانم، درعینحال به این امر احترام بگذارم و با آن مدارا کنم. از طرفی مطلقگرایان میگویند مرز بین حق و باطل کاملاً واضح است و اگر باطل مشخص شود که باطل است باید حذف شود.
بنابراین امر ناحق قابل مدارا از نظر مطلقگرایان اصلاً معنا ندارد و در دیدگاه نسبیگرایان نیز معنا ندارد. به چه دلیل؟ چون او میگوید امر ناحق از نظر ما ناحق است، از نظر کسی که به آن ملتزم است بسیار هم قابل پذیرش است و اینگونه نیست که ناحق باشد و با آن مدارا کند. از نظر نسبی هم امر ناحقِ قابل مدارا مفهومی ممتنع است. افرادی مانند برنارد ویلیامز میخواهند مطرح کنند که میشود یک تأثیری از امکان مدارا در جامعه داشت. حال میخواهم ببینیم در این تصور شما (چون سمت مطلقگرایی را حذف کردیم و سمت نسبیگرایی را نیز بحث نکردید و تفکیکی نیز در فلسفهی اخلاق در مورد خوب بودن و درست بودن یک امر داریم) در اخلاق اجتماعی که شما تفکیک کردید به آن تفکیکها توجه شده است؟ بحث مجازات در جامعه به نظر شما یک نهاد حقوقی یا اخلاقی است؟ به نظر شما مجازات در جامعه یک نهاد حقوقی است یا اخلاقی؟ در فضائل اجتماعی رتبهبندی شما چیست؛ یعنی رتبهبندی دارید؟ فضائل اجتماعی و وظایف شخص در اجتماع چیست؟ وظایف خود بر دیگری و وظایفی که من نسبت به خدا و جامعه دارم، نسبت به وظایفی که نسبت به دیگران دارم، ربط نسبت این ۳ وظیفه چیست؟ اگر نظریهی قانون طبیعی را بپذیریم چه نظر لیبرال را بپذیریم، رتبهبندی آن چیست؟ در تصویر شما جایگاه فضیلت و وظیفهی اجتماعی کجاست؟